یاد تو...
من آزادم و رها
غزلم
جای تو خالیست
کنار دریا
روی سنگ ها
با تو بودن لذت زیباییست
بی تو بودن اوج تنهاییست
من اسیر دست بادم
موج دریا می شود چون یارم
دست های سرد من بی جان است
یاد تو در خاطرم بیدار است
غزلم
با که بگویم راز دل
دل تو سنگ صبور دلم است!!!
سکوت دل
باز امشب دل من تنگ است
دفتر خاطره ام باز است
هیچ یاری در کنارم نیست
باز هم چشم من خیس است !!!
دیده ام در ین دو راهی
چشم روی احساس می بندد
دل من با این سکوتش
با تبی سرد می خندد !!!
قطره قطره های باران
روی شیشه های بی جان
همنوای اشک ها یم
روی گونه هایم جاری
من در این سرای غربت
تک تک ثانیه ام تلخ
من امیدم انتظار است
پشت این پنجره سرد!!!